7جمهوری اسلامی کشمیر

کشمیر و همه استانهای تابعه باید از چین و هند و پاکستان جدا شده مستقل گردد

7جمهوری اسلامی کشمیر

کشمیر و همه استانهای تابعه باید از چین و هند و پاکستان جدا شده مستقل گردد

تطبیق دانش یا دانش تطبیق؟

استادان بزرگی مثل ایت الله محمد باقر صدر، ایت الله بهشتی و مطهری و علامه جعفری و طباطبایی، مطالعه ای بین ادیان الهی و مکاتب ضد الهی کرده، نظر هایی ابراز نموده اند. پیروان و شاگردان سعی کردند: این کار انها را تطبیق دانش و علوم اسلامی با علوم روز نام گذاری کنند. در حالیکه این طور نیست و شان آنها، اجل از این عمل است. دانش الهی با دانش ضد الهی، قابل جمع یا مقایسه نیست. مثل این است که بگوئیم علی و معاویه! البته از نظر خیلی ها، علی ع برتری هایی به معاویه دارد. اما شان علی این نیست که: با همچو جرثومه فسادی مقایسه، یا همسنگ شود. امام علی ع خود می فرماید: الدهر انزلنی! ثم انزلنی حتی یقولون علی و معاویه. یعنی توهین به شان خود می داند که: با معاویه برابر یا مقایسه شود. علی ع باید با انبیا و اولیا مقایسه شود، مقایسه با شیطان و شیطان صفتان، قیاس مع الفارق است. برای روشن موضوع باید بدانیم که: اندیشه و ضد اندیشه قابل جمع نیست. زیرا در تناقض هشت وحدت شرط است. و جمع بین متناقضین محال است: مثل شب و روز، نور و تاریکی. اما اگر یکی از این شرایط کم باشد، به شکل تضایف یا تضاد قابل بحث است. مثلا اگر وحدت زمان در تضاد شب و روز شرط نباشد، توالی به حساب آمده و شب بعد از روز، و روز بعد از شب می آید، که طبیعت چنین است. در نور وتاریکی وحدت مکان نباشد، یک جا نور و جای دیگری تاریکی، قابل بحث است یا: پدر و فرزندی که آن را تضایف هم می گویند. حال باید دید که خدا و شیطان نقیض هم هستند یا متضاد؟ و اندیشه خدایی با اندیشه شیطانی، قابل مقایسه هستند یا خیر. چه رسد به اینکه بخواهیم آنها را تطبیق بدهیم! البته آموزش تطبیقی داریم! مثلا چند کشور اموزش های خود را، با هم تطبیق می دهند تا نقاط اشتراک و افتراق آنها معلوم شود. طبیعتا این کار برای طرفین است، یعنی کمبود هریک با دیگری برطرف شود. اما در اندیشه یا مکتب الهی، می توان از از اندیشه شیطانی یا ضد خدایی، وام گرفت؟ این توهین به خداوند نیست؟ که بگوییم در قران یا کتاب های آسمانی، چیزی را از ما پنهان کرده! که باید از شیطان بپرسیم؟ اما یک راه باقی است، و آن اینکه پالایش اندیشه کنیم. یعنی هدف این است که: سیستم فکری غیر خدایی، ضعف هایش آشکار شود، و کنار برود. پس منظور علمای اعلام و متفکران اسلامی این بوده که: ثابت کنند که (الاسلام یعلوا و لایعلی علیه) اسلام در هر زمینه حرف دارد.(کلمه الله هی العلیا). که از همه حرف ها و نظریه ها بالاتر است. لذا علامه امینی در میان کتب اهل سنت غور می کند، به یک دلیل: ثابت کند که همه حرفهای انان اشتباه است، و اگر صحیح هم باشد، از امامان شیعه گرفته اند. بنابر این از متون اهل سنت دلیل بر: اثبات نظریه اسلامی و شیعی میاورد. نظریه شیعه این است که: ولایت یعنی حکومت و سیاست. ولی اهل سنت می گویند: ولایت یعنی دوستی! انحراف از حق ولو یک ذره هم باشد، باطل محسوب می شود. لذا علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم، به دنبال اثبات انحراف حداقلی برای مکاتب دیگر است. از ماتریالیسم تا پویزیتیویسم، همه می گویند: فقط هر انچه دیدنی است، علم است. ممکن است شنیدن (یا حواس پنجگانه) را هم اضافه کنند، ولی باز هم انحراف است. حتی اگر متافیزیک، حس گرما و سرما و شادی و غم و غیره را هم به ابزار شناخت اضافه کنند، باز هم شیطانی و انحرافی است. زیرا سعی همه آنها این است که: وحی را از حیطه علم خارج کنند. یعنی هرچه وسعت ابزار شناخت بیشتر شود، تا آن ابزار اصلی فراموش شود، این عقاید شیطانی است. بنابر این تطبیق مطلق معنایی ندارد. بلکه تطبیق با قبول وحی مصداق پیدا می کند.  ادامه مطلب ...